#حریری_به_عطر_یاس_پارت_142
- حریر خانم؟ ... یه کم بخور ..
اما لب های حریر تکان خورد :
-یعنی انقدر نامرده ؟ انقدر نامرده که بعد اون بلا بازم بخواد اذیتم کنه؟
علیرضا از سادگی دخترک مقابلش کفری شد و با حرص جواب داد:
- اگه نامرد نبود که اون کار رو نمی کرد ..
چشمان پر حریر باعث شد سرش را پایین بیاندازد و با شرمندگی ادامه دهد :
- لعنتی آشغال ... این جور آدما فقط یه آشغال رذلن ..
سکوت حریر باعث شد علیرضا دستش را جلو بیاورد ... انگشتان سرد و یخ زده اش را میان انگشتان خود گرفت و گفت:
- نترس ... بذار کمکت کنم... بذار حمایتت کنم ...
لب های حریر جمع شد و با اخم های درهم جواب داد:
-اینجوری ؟
و چهره ی درب داغان او را نشان داد... و ادامه داد:
- تو از دستت چی برمیاد ... ببین چه جوری داغونت کردن ..
لبخند گرمی بر لبهای علیرضا نشست:
-نترس من خودم امشب از خودم دفاع نکردم وگرنه انقدری هم لا جون و دست و پا چلفتی نیستم که نتونم از خودم دفاع کنم ...
چشمان گرد حریر لب های علیرضا را به اعتراف باز کرد :
- گذاشتم بزننم، چون فکر می کردم حقمه ... چون دست روی یه دختر بلند کرده بودم .. چون حرفای نامربوطی زده بودم که تو مرامم نبود ... تو که نمی تونستی منو بزنی و دق دلتو خالی کنی ... پس گذاشتم خوب از خجالتم دربیان تا شاید دل تو خنک بشه ...
romangram.com | @romangram_com