#حریری_به_عطر_یاس_پارت_14
آریا که تمام مدت حواسش به دخترک بود زیر لب نام دخترک را مزه مزه کرد و گفت:
-اسمشم مثل خودش لطیفه...حریر!
××××××××
استاد که وارد کلاس شد تقریبا همه ی حواس ها جمع او و درس شد... اما هوش و حواس حریر عجیب در گیر پسری بود که چند صندلی عقب تر نشسته بود و تمام مدت سنگینی نگاهش را حس می کرد. در دلش آشوبی برپا بود و همین باعث می شد هیچ از درس متوجه نشود .. سعی داشت دایم چهره و تیپ امروز آریا را مقابل چشمانش به تصویر بکشد... آن چشمان سیاه که امروز برای لحظاتی کوتاه به چشمانش زل زده بود حالش را خراب تر از همیشه کرده بود ...با تکان دستی از افکارش بیرون آمد ... مریم بود که او را متوجه کلاس می کرد:
- چته تو دختر؟ دوبار استاد نگاهت کرده انگار با چشمای باز خوابیدی...
چشمانش را در حدقه چرخاند و گفت:
-باشه ... یه کم حواسم پرت شد...
مریم نیشخندی زد و زیر لب گفت:
-خیلی عاشقی ...
خوشش آمد و به همان فرم جواب داد:
- خیلی ...
مریم زیر لب غرید :
- پررو..
...
کلاس که تمام شد و استاد بیرون رفت مشغول جمع کردن وسایلش شد ... مریم رو به او کرد و آرام پرسید:
-امروز چت بود تو ؟
همان طور که جزوه اش را داخل کیف می گذاشت با صدایی پایین تر از حد معمول جواب داد:
romangram.com | @romangram_com