#حریری_به_عطر_یاس_پارت_13


محمود سریش شد و گفت:

- جون آریا بازم با مامانت زدید به تیپ و تاپ هم؟

آریا چشمانش را به تخته دوخت و گفت:

-فقط حرف خودشو می زنه ... پاک دیوونه ام کرده ...

همزمان حریر وارد کلاس شد و به دنبال مریم چشم چرخاند اما نگاهش با نگاه آریا در آمیخت ... آریا لحظه ای خیره ی چشمان او شد، اما حریر بلافاصله چشم برگرفت و به سمت صندلی ردیف جلو رفت و نشست... قلبش محکم در سینه می کوفت ... امروز عجب روزی بود ... آن از اول صبح که علیرضا آن گونه مقابلش در آمده بود و فکرش را به هم ریخته بود، این هم از آریا که بعد از مدت ها نادیده گرفتنش این جور کنجکاوانه نگاهش کرده بود ...دستش را از زیر چادر روی قلبش گذاشت تا کمی آرام بگیرد اما مگر می شد ... امروز برای اولین بار دیده شده بود ... نفسش را نرم و بی صدا بیرون داد و منتظر مریم نشست ... دلش می خواست بهانه ای جور می شد تا برگردد و باری دیگر چهره ی آریا را ببیند...دلتنگ بود، دلتنگ کسی که هر روز با بهترین لباس ها و مدل های روز در دانشگاه ظاهر می شد... عاشق این همه خوش تیپی بود و به نظرش خوب و خوشایند می آمد... آریا همیشه با اتومبیل های مدل بالا ثروتش را به رخ دیگران می کشید ... اما در نظر حریر هیچ کدام به اندازه ی خود او با ارزش نبود ...او عاشق آریایی بود که شاید از نظر دیگران خودخواه و از خودمتشکر می نمود اما برای او فقط یک مرد جذاب و دلنشین بود... همیشه از دید یک عاشق عیوب به چشم نمی آید و حریر هم از این قائده مستثنی نبود ... در همین لحظه مریم وارد کلاس شد و با دیدن او به سمتش رفت ... لبهای حریر به لبخندی زیبا مزین شد و از جا بلند شد ...آریا متعجب از این همه زیبایی، خیره به هر دو نفر نگاه می کرد ... محمود با مشتی آرام به بازویش کوبید و پچ پچ وار گفت:

-چیه کُپ کردی؟

نگاه ماتش رااز تصویر مقابل گرفت و رو به محمود پرسید:

- این دختره جدیده ؟

-نه بابا ... از اول ترم ندیدیش ؟... پس معلومه مامانت بدجور مختو تیلیت می کنه که دیگه متوجه اطرافت نیستی ... ناکس خیلی خوشگله اما به هیچ کس راه نمیده ... خیلی سر سنگینه ..

آریا یک تای ابرویش را بالا انداخت و متفکرانه گفت:

-جداً؟

محمود متعجب نگاهش کرد و گفت:

-چی تو اون کله ات می گذره ؟

لبخندی محو بر لبان آریا نشست و بی آن که چشم از نیم رخ زیبای حریر بردارد زمزمه کرد:

- خیلی چیزا...

مریم چیزی در گوش حریر گفت و با جواب او جیغ مانند صدایش کرد:

- حریر!

romangram.com | @romangram_com