#حریر_شیدایی_پارت_19


پدرم گفت : اگه خودت اصرار داری که خودتو بدبخت کنی باشه. حرفی نیست. فقط اینو بدون از این در که رفتی بیرون دیگه برگشتی توی کار نیست. باید بسوزی و بسازی. پس فردا طلاق نگیری بیای ور دل من بشینی ها. این پنبه رو از تو گوشت درآر که اگه نشد طلاق می گیرم.

بگو 5شنبه این پسره بیاد ببینمش !

از خوشحالی دلم می خواست صورت پدرمو ببوسم ولی این کار رو نکردم. فقط تشکری کوتاه کردم و به اتاقم رفتم.

.

.

.



قسمت دوازدهم و سیزدهم



فوری به فرزاد زنگ زدم:

_ سلام

_ سلام یاسی. خوبی ؟ چه خبر ؟

_ ای بد نیستم. فرزاد بابام بالاخره راضی شد. 5شنبه می تونی بیای ؟

_ آره. باشه میام.

_ فرزاد ؟

_ جانم ؟

romangram.com | @romangram_com