#حریم_و_حرام_پارت_67
دادبه:
- دلخوری ازم؟
پاهام رو خم کردم:
- نه! چه طور؟
دادبه:
- بین قرار های ناگفته و نانوشته، رو راستی هم بود، نبود؟
دل رو زدم به دریا و نوشتم:
- نفت، این سیاهی پر غلظت، همه ی زندگیته! این که تو، رو راست هستی، کافیه!
چشمام رو بستم و با خودم گفتم:
- بهتره از همین حالا حرف ها گفته بشه و چیزی نمونه واسه دلخوری!
دلخوری؟ دلخوری یا حسادت؟! این که تو جایگزین هیچ گزینه ای توی زندگیش مطرح نشدی دلیل دلخوری های آینده؛ پیش بینی شد نه؟!
گوشی توی دستم لرزید. پیام رو باز کردم:
- باید جدی با هم صحبت کنیم. می بایست شناختی به دور از مسایل عاطفی داشته باشیم. نظرت چیه؟
- کاملا موافقم!
دادبه:
- می شه همدیگه رو ببینیم؟
رنگ از روم پرید. از جام بلند شدم. اطرافم رو نگاه کردم. گویی کسی من رو دید می زد که ترسی وجودم رو گرفت. کجا؟! کجا هم رو ببینیم؟!
با دو دلی جواب دادم:
- یعنی چی؟ مثلا کجا؟
دادبه:
- یه جایی به جز خونه. می دونی که! نمی شه منتظر مهمونی های دوره ای شد!
آب دهانم رو قورت دادم.
گوشی رو روی میز گذاشتم و به فکر فرو رفتم.
romangram.com | @romangram_com