#حریم_و_حرام_پارت_48
لحظاتی بعد گوشی توی دستم شروع کرد به لرزیدن! یه لرزش بی صدا.
چشمم به شماره افتاد. هنوز دلم راضی نشده بود که اون رو ذخیره کنم.
بزاق دهنم رو قورت دادم و:
- بله؟
دادبه:
- سلام.
وای قلبم!
- سلام.
دادبه:
- بهتری؟
سرم گیج رفت. لبام و رو هم فشار دادم:
- اوهوم.
دادبه:
- هنوز درد داری؟
لحن و تن گفته ی صداش، تنم رو به مور مور انداخت. به دروغ گفتم:
- نه! بهترم.
دادبه:
- داروهات رو خوردی؟
از توجهش دلم....!
مکث کردم:
- می خورم.
کمی سکوت کرد. آروم پرسید:
- چرا حواست نیست؟
پوست لبم رو کندم و جواب ندادم!
romangram.com | @romangram_com