#حریم_و_حرام_پارت_42

اما چی کار؟

مریم! به مریم بگم؟نمی دونم، نه!

اگه موبایل رو پس بفرستم چی؟ اون وقت جواب مامان رو چی بدم؟ چه بهونه ای بیارم؟ اونم بعد از اون همه اصرار!

اصلا کارای این جناب، چه معنی می ده؟ باید باهاش جور دیگه ای برخورد کنم! مگه اون نمی دونه من کیم؟

باید سر از کاراش در بیارم! اما.... حالا نه!

شب بعد از شنیدن نصایح بلند بالای بابا در مورد نحوه ی استفاده ی صحیح از موبایل و کلی برانداز کردن گوشی توسط والدین محترم، بالاخره خوشحال و راضی راهی اتاقم شدم.

پشت در نفس راحتی کشیدم. خوب شد عقلم رسید و شماره اش رو از گوشی حذف کردم!

پریدم رو تخت. گام بعد، نگاهی به لیست اسامی انداختم. بابا، مامان، همه ی بچه های کلاس جز زهرا! خاله ها و عمه کتی! عمو ها و دایی ها، یکی یکی، سودابه و نازنین و در آخر دادمهر! تقریبا همه بودن! دیگه کی مونده؟

به پهلو چرخیدم، راستی! شماره اش چند بود؟

از فکری که به سرم اومده بود خجالت کشیدم. سرم رو تکون دادم و طاق باز شدم.

فایده ای نداشت! بلند شدم و پشت لپ تاپ نشستم. کابل گوشی رو به اون وصل کردم و مشغول شدم. فایل مربوط به آهنگای باله رو باز کردم و اونایی رو که خیلی دوست داشتم رو فرستادم تو گوشی. و بعد از اون چندتا آهنگ کلاسیک، شیش تا پاپ، دو تا راک و.... همین!

چند تا از عکسای تکی و خانوادگی رو هم سِند کردم.

فعلا کافیه!

سیستم رو خاموش کردم و پشت پنجره روی صندلی لهستانیم نشستم. هندزفریم رو فرو دادم تو گوشم و به پشتی صندلی تکیه دادم. صندلی شروع کرد به عقب و جلو رفتن.

آهنگ های باله رو رد کردم. یکی از آهنگای اِونسیس رو پلی کردم و چشمام رو روی هم گذاشتم.

صدای مسیج. مریم بود:

- بیداری؟ در چه حالی؟ ریاضی رو فولی؟

جواب دادم:

- بیدارم. بی حال! یه نگاهی بهش انداختم، حلّه!

پایان آهنگ!

چشمام رو نیمه باز کردم؛ خواستم برش گردونم از اول که.... رفت آهنگ بعد!

نوای پیانو! عجیبه! این که.... ببینم از کیه؟ نگاهی به اسم خواننده انداختم: (فرهاد!)

این دیگه کیه؟ من که همچین آهنگی نداشتم!

« با صدای بی صدا...

romangram.com | @romangram_com