#حریم_و_حرام_پارت_38

مریم:

- این هم از شروع امتحانات میان ترم! چه طور بود؟

- عالی! تو چی؟

مریم:

- خوب بود. آقای کیان گفت صدات بزنم برگردی کلاس.

با تعجب نگاش کردم:

- چرا زودتر نگفتی؟

شونش رو بالا انداخت:

- ول کن! حوصله اش رو نداشتم. حالا یه کم دیرتر.... مثلا پیدات نکردم!

هر دو خندیدیم و از جا بلند شدیم.

سر کلاس، هرکس مشغول کاری بود و آقای کیان مشغول تصحیح اوراق!

چه خوب! این جوری تا دادن برگه ها جون به لب نمی شدیم.

با مریم مشغول صحبت بودیم و از موبایل جدیدش می گفت و هر از گاهی یواشکی از توی جیب مانتوش درش می آورد و نشونم می داد! خوشگل بود و خوش رنگ.... و من با شوق حرفاش رو گوش می کردم.

گلوش رو صاف کرد و بچه ها به یک باره ساکت شدن و چشم به دهان او!

دادبه:

- نمره ها خوب بود.... ممنون!

فاخته خندید و گفت:

- ما هم از شما ممنونیم!

در جواب او لبخندی زد و برگه ها رو دسته کرد و گفت:

- خانوم سزاوار، سه ! نمره ها از شِش محسوب می شه.

فاخته با لب و لوچه ی آویزون پا شد و رفت تا برگه اش رو بگیره.

و به همین ترتیب بچه ها یکی یکی به سمت برگه هاشون می رفتن.

و نوبت من:

- خانوم مهدیان، شِش!

romangram.com | @romangram_com