#حریم_و_حرام_پارت_13


خودم رو کنار کشیدم و با حالت تهوع گفتم:

- خوشگل؟! تو به این سیاه سوخته می گی خوشگل؟

فاخته جدی گفت:

- حق با ماهکه! اصلا خوشگل نیست! آمّــــــــــــــا! نمی تونم انکار کنم که جذابه!

یلدا:

- آره....خیلی به چشم میاد.

حبیبه:

- از مرد که خوشگلی نمی خوان! مردونگی می خوان!

فاخته لباش رو کج کرد:

- اینم یه نظریه!

فهیمه خندید:

- حالا چی به شماها می ماسه که این جوری میتینگ گرفتین؟!

از فرصت استفاده کردم و گفتم:

- همین رو بگـــــو!

با شنیدن صدای زنگ، مریم پاشد. پشت مانتوش رو تکوند. نگاهی به ما که رو زمین ولو شده بودیم کرد و گفت:

- پاشید تا قاری زاده پیجمون نکرده از اون بالا!

بعد در حالیکه به سمت در ورودی می رفت، دستاش رو از دوطرفش تکون داد و گفت:

- قـــــــــــار قـــــــــــــار...

***

- تو فکری؟

سرم رو بالا آوردم، ظاهرا متوجه ما نبود. رو به مریم:

- نه!

مریم:


romangram.com | @romangram_com