#حریم_و_حرام_پارت_11
مریم:
- وای خیلی جذابه!
نگاه تندی نثارش کردم.
شونه هاش رو بالا انداخت:
- مگه دروغ می گم؟
الهام خندید و سرش رو به دیوار تکیه داد:
- نه. منم خیلی ازش خوشم اومده.
از حرص صورتم رو برگردوندم و به بازی بچه های مهد کودکی خیره شدم.
حبیبه:
- اسمشم حیلی بهش میاد!
فاخته در جواب او:
- خدارو شکر که اسمش حرف (خ) نداره وگرنه بیچاره....
حبیبه به طرفش هجوم برد:
- ببین حودت داری شروع می کنی!
فاخته خندید و رو به ما گفت:
- شنیدید؟! (خ) رو نگفت!
برخلاف دفعات قبل جدالشون من رو به خنده ننداخت. عجیب تو فکر بودم. احساس آدم شکست خورده ای رو داشتم که هیچکس شکستش رو به روش نمیاره! وای که چه بد احساسیه!
یلدا:
- بس کن فاخته! این قدر اذیتش نکن!
حبیبه در جواب این دفاع:
- اشکال نداره، دارم براش!
فهیمه یه دونه چیپس انداخت بالا و خرچ خرچ کنان نگام کرد.
نگاش کردم:
romangram.com | @romangram_com