#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_56
عملا بین فرزاد و امین گیر کرده بود"دوسیشونم دوسی خاله خرسه س"
-علی یادته چه بلاهایی سر خاتون اورد؟
-نگو فرشادپگاه زیاد خوشش نمیاد تجدید خاطرات بشهمخصوصا خاطرات خاتون
همه خندیدند-نازی ماجرای خاتون و پگاه رو واست گفتم؟
خاله نازی پرهامو بوسید و از روی پاهاش زمین گذاشت-یادم نمیادولی زیاد از پگاه واسم گفتی
عمو اردلان بشقاب میوه شو روی میز گداشت-فرشاد بابا اذیت نکن پگاه رو
خوشو جلو کشید تا از دست فرزاد و امین خلاص بشه-اره بابااصلا جالب نیست
صدای خنده ها رو اعصابش بودبه میلاد نگاه کرد میخندید با چشمای بستهدرست مثل خوابش
عمو فرشاد صداشو صاف کرد-نازی نشسته بودیم توی حیاط خاتون ایناهمه بودندعمه ها و بچه هاشونم اومده بودن شیرازخاتون چشماشو عمل کرده بودیادتونه چقد ترسو و حساس شده بود که؟هیچی دیگه از ده متریش رد میشدیجیغش میرفت هوا که طرف من نیاینپگاه هم نامردی نکرد توپ رو شوت کرد تو همون چشمش که عمل کرده بود
صدای خنده ی همه رفت هوا-علی!پگاه چند سالش بود؟
romangram.com | @romangram_com