#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_54


-من دیشب نظرمو گفتمتا بزرگترا نشستند من چیکاره ام اخه؟پگاه تو چی میگی؟

هنوز تو شوک بودقلبش هنوز تند میزدنفس گرفت-خیلی دارن عجله میکنناین اصلا خوب نیسولی خودت میگی تا بزرگترا هستن به من چه

-بفرما پگاه با این سنش عقلش بیشتر از مینو و فرزاد کار میکنه

اخم کرد-تو چی کار سن من داری؟

میلاد و خاله پروین خندیدند-پگاه خاله پاشو بیا داخل دیگهخاله پروین که رفت به میلاد نگاه کردهنوز لبخند میزد و زل زده بود بهش-پگاه بیا داخل تا نیومدن دوباره سراغمون

-میلاد میگم منظورت

-بیا بعدا میگم منطورم چی بودپشتشو کرد بهش و رفت داخلدوباره روی پله ها نشستسرشو گرفت بین دستاش سر دردش بیشتر شده بودذهنش درگیر حرفای میلاد بوددوست داشت خوب تعبیرش کنهیه جورایی اونجور که خودش میخواد تعبیرش کنهصدای کل از توی خونه بلند شد سیخ نشستسرشو گرفت بالا و دعا کرد مینو هیچ وقت از ای عجله ی احمقانه ش پشیمون نشه





روی شن های ساحل با پای برهنه باد می دوییدباد ملایمی که میومد لای موهای بازش میپیچید و توی هوا پخششون میکردایستادگرمای نور خورشید لذت بخش بودبه پاهای لاک خورده اش نگاه کردلای انگشتاش شن رفته بوددوست داشت روی شن های داغ دراز بکشدبه پیراهن سفید حریرش دست کشیداستین حلقه ای بودیقه ی شل هفتی داشت که تا وسط سینه اش باز بودتا خط کمرش تنگ بوددامن کلوشش کمی بالای زانو بودکمرش هم هفت بزرگی تا نزدیکی باسنش باز بوداگر روی شن ها میخوابید لباسش کثیف میشددوباره راه افتادنتونست روی میل خوابیدنش روی شن ها مقاومت کندروی زمین خوابید و پاهاشو دراز کردتا هشت میشمرد اب جلو میامد شن های لای انگشتای پایشو میشست و دوباره عقب میرفتچشماشو بستبوی عطر میلاد که تو هوا پیچید لبخند زداحساس کرد کنارش دراز کشیددستای گرم میلاد که لای موهای بلندش رفت لبخندش عمیق تر شدچشماشو اروم باز کردپیراهن سفید پوشیده بود و دکمه هاشو نبسته بودبه چشمای خندونش نگاه کردمثل همیشه چشماش همراه لبش میخندیدکمی خودشو جلو کشید تا سرشو روی سینه ی سفید و لختش بذارهمیلاد بطرف خودش کشیدش مجبورش کرد کلا رویش بخوابدداغی بدن میلاد لذت بخش تر از داغی شن ها بودخواست سرشو روی سینه ش بذاره که دستای میلاد دور کمرش حلقه شد و بالاتر کشیدشحالا صورتش رو بروی صورت اصلاح شده ی میلاد بودبه چشمانش نگاه کردمیلاد به لبهاش خیره شده بوددست میلاد پشت گردنش رفت و جلوتر کشیدشلبایش روی لبش قرار گرفتچشماشو بستصدای مرغان دریایی میومدصدای موجای دریا میومدحس خوبی تمام وجودشو گرفته بودهمراهیش میکرددستاش موهای بلند مردشو به بازی گرفته بوددستای داغ میلاد روی لختی کمرش بالا و پایین میشد

romangram.com | @romangram_com