#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_53
صدای در که اومد هر دو از جاپریدنمیلاد عقب کشیدو زود ایستادقلبش خودش تند میزد
-میلاد اینجایی مامان؟کجا موندی دوساعت؟
صدای خونسرد میلاد باعث شد تعجب کنهچه خوب خودشو جمع و جور کرد-با تلفن صحبت میکردمپگاه اینجا بود داشتم میپرسیدم چی شده؟
-بیاین توتمومه دیگه
سعی کرد مثل میلاد خونسرد باشه-یعنی موافقت کردن همه؟
-هنوز بابات مخالفه ولی بابابزرگت و حاجی دارند راضیش میکنن
میلاد از پله ها بالا رفت-بابا چی؟راضی شد؟
-اونم راضی نیست ولی دیگه نمیتونه بیشتر مخالفت کنهکی زورش به این دوتا میرسهبیا ببین مینو چه اشکی میریزه
میلاد اخم کرد-مگه بچه بازیه با اشکش کارشو پیش ببره؟
-میلاد مامان جان اومدی داخل دیگه چیزی نگو
romangram.com | @romangram_com