#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_50




کنار خاله پروین نشست و سینی خالی شربتو روی پاهاش گذاشتهمه ساکت بودند به مینو نگاه کرد قیافه ی زارش معلوم بود اماده اس با یک کلمه حرف بزنه زیر گریهبا صدای عمو اردلان چشم از مینو برداشت-خب ارسلان نظرت چیه؟

بابابزرگش با اخم نشسته بود-شما بزرگتر جمعولی خودت در جریانیقرارمون این نبود

-بله!قرار این نبودمن به اصرار فرزاد الان اینجام دارم میزنم زیر قرارمون

-این دو تا حرفشونو میزننقراراشونو میزارن بعد میان به ما میگنبزرگتری سرشون نمیشه

-جوون این دوره انحالا بگو تکلیف چیه؟اگه مخالفتت بخاطر کار و بار فرزاد من حاضرم کمک کنمطبقه بالای خونه خالیه

-منم کمک میکنم حاجی ولی بحث سر اینه اینا دو ماه بیشتر نیست نامزدی کردنفرزاد روز اول گفت نشونش کنم تا کارم درست بشهنگفتی فرزاد؟

فرزاد صاف نشست-اره عموولی به نظر من و مینو همین دو ماه کافیه

عمو اردلان اخمی به فرزاد کرد-ارسلان!حرف اخرو خودت بزنولی من میگم بهتره برن سر خونه و زندگیشونمن و تو هم هستیمغریبه که نیستناینا پسر عمو دختر عمو هستنیه عمر باهم زندگی کردنشناخت دارن از هم

-چی بگم اردلان بقول علی شناختشون در حد پسر عمو دختر عمو هستالان باید ببینن میتونن باهم زیر یه سقف زندگی کنن یا نه من و علی حرفامونو زدیم با مینو ولی مثل اینکه ارزشی نداره

romangram.com | @romangram_com