#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_43


پگاه چشماشو باز کرد-امین بابام زنگ نزد؟

-چرامیخواست مطمئن بشه ازمونتو دادی

مینو ظرف غذا رو دست میعاد داد و دست پگاه رو کشید-پاشو دستتو بشور بیا

به پگاه نگاه کرد بی حال راه میرفتتا پیچید توی راهرو امین صاف نشست -مینو ببریمش درمونگاه؟خیلی بی حاله

-نه ناهار بخوره بهتر میشه

خودشو جلو کشید-چی شده؟

-هیچیصبح که رسوندمش ازمون بده حالش بد شداز موقعی هم اومده جون نداره

-خب پاشو ببریمش فشارشو بگیرن

مینو خودشو جلو کشید-وای طوریش نیسیه کم ضعیف شده

-مینو ظهر داشت گریه میکردضعیف شده؟

romangram.com | @romangram_com