#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_4
-تو اشپزخونه
بلند شد راه افتاد سمت اشپزخونه -واست بسکوییت خریدم تو جیپ پالتومه
کمی چشید هنوز داغ بود-صبحونه خوردم اومدم
کنارش نشست به چشماش نگاه کرد -دلم واست تنگ شده بود بانو
لبخند زد -میزاشتی وقت رفتن یادت میومد
خم شد روی موهاشو بوسید-تو هنوز سلامم نکردی
لبخندش عمیق شده بود چال کنار لبش گود شد-سلام اقا
-سلام خانم
romangram.com | @romangram_com