#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_3


-نه دیگه حوصلم نمیشه بیامو برگردم تاعصر یکسره میمونم

-باشه مواظب باش کاری نداری؟

سر تکون داد-خدافظ

سرشو که برگردوند دو تا چشم خندون قهوه ای نگاش میکرددوباره دراز کشید و به سقف خیره شد

-بدنم خشک شداز شش روی این یه وجب جا خوابیدم



کنارش دراز کشید و مثل خودش به سقف خیره شدصدای بارش بارون شدید تر شده بودبا صدای رعد و برق سرشو گذاشت روی سینه اش-حوضم کثیف شده بارون قطع شد تمیزش میکنم پر شده از برگ و اب

دستشو کرد لای موهاش-ناهار میمونی باهام؟

بلند شد ونشست سر تکان داد -هوومخم شد و ماگتا رو برداشتماگت ابی رو گرفت سمتش-

-کیکا کو؟

romangram.com | @romangram_com