#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_37
-فردا جمعسکلاس که نداری؟
سرتکون داد-نچ
-شب بمون همینجافردا میریم بیرون
شونه بالا انداخت-اگه حوصلم شد باشه
مینو ظرف هندونه رو دست امین داد-بیا امین مواظب باش نریزه
-پگاه چشه؟
-نمیدونمبرو سر به سرش نزار
صدای فرزاد از بیرون اومد-مینو یه لحظه بیا
اخم کرد-وای مینو چقدر این فرزاد روش زیادهخجالتم نمیکشه کم مونده امشب تو رو برداره با خودش ببره خونشوننه امین؟
امین و مینو خندیدن و باهم از اشپرخونه خارج شدنروشو کرد سمت ظرفشوییهنوز مامانش و خاله پروین ظرف میشستندصدای النگوهاشون از صدای خودشونو ظرفا بیشتر بودبه دستاش نگاه کردفقط یه دستبند ظریف طلای سفید دستش بودچقدر از النگو بدش میومددستش سفیدو نرم بودانگشتاش کوتاه نبود ولی بلند و کشیده هم نبودیه کم تپل بودبچه که بود دستاش خیلی تپل بودهمه ذوق دستاشو میکردند حالا بهتر شده بودولی هنوزم تپل بودبا خودش فکر کرد حلقه ی تپل و پهن به دست تپلش میاد حلقه ی امشب مینو ظریف بود یاد دست بزرگه میلاد افتاددست گنده ای داشتدستش در برابر دست میلاد خیلی کوچولو و سفید بود
romangram.com | @romangram_com