#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_28
لبخند گشادی تحویلش داد-منو ول کنحواست به پله های طبقه ی بالا باشه الان میاد
چند بار مچشو وقتی به پگاه خیره شده بود گرفته بوداز اون موقع همش سر به سرش میزاشتگاهی اوقاتم وقتی اصفهان بود خبرای پگاه رو بهش میدادگاهی حتی امار رنگ لباسای پگاه رو هم واسه مسخره میگفت نباید بهش رو میداد ولی وقتی خبر میرسوند زیادم بد نمیشداز میعاد کم اتو نداشتحتی میدونست یکی از دوست دختراش دوست پگاههواسطه ی دوستیشونم خود پگاه بودهمیعاد با پگاه خیلی صمیمی بود شاید بخاطر هم سن بودنشون پگاه کلا با همه راحت بود الا خودششاید تقصیر خودش بود که هیچ وقت سعی نکرده بود بهش نزدیک بشهبا ضربه ی که میعاد به ارنجش زد سرشو برگردوند سمت پله هاپگاه با سر پایین میومد سمت سالنخوشکل شده بودرنگ لباسش خیلی به پوست سفیدش میومدمیعاد دم گوشش اروم گفت:خوردیش جون داداش
توی دلش تایید کرد"بس که خوشمزه بنظر میاد این بشر"ولی اخم کرد-خفه شو میعادبلند شد و ایستاد-سلام
هل شدن پگاه رو دید که سعی میکرد با لبخندش خودشو جمع و جور کنه-سلامخوبین؟ببخشید متوجه اومدنتون نشدمبفرمایید بشینید لطفا
نشست ولی چشم ازش نگرفت-ممنون شما خوبین؟
مامانش وسط کنار مامان پگاه نشسته بود-میلاد ماشینو پارک میکردکوچه شلوغ بودما منتظر نموندیم دیگه
میعاد کنارش مزه پروند-مامان نگران بود گم بشیهی میگفت صبر کنیم بیای
به پگاه نگاه کرد که کنار فرزاد نشست و با فرزاد اهسته حرف میزد و میخندید"لامصب چه خوشکلم شده امشب"نمیدونست فرزاد چی دم گوشش میگه که پگاه انقد خوشکل میخنده فقط میدونست با خندیدنش و گود شدن چالاش هوس گاز گرفتن لپاشو میکنه"فرزاد بی شرف"
romangram.com | @romangram_com