#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_15
با حرص که اسمشو صدا کرد بلند شد رفت سمت دستشویی-باشه بابامن هیس!!!
لم داده بود روی کاناپه و بهش زل زده بودداشت مقعنه شو رو سرش صاف میکرد برگشت سمتش اینه کوچیکو داد دستش-بگیر جلوم
صاف نشستدخترک جلوی پاش رو زانو نشستبه چهره ی معصومش نگاه کرداخم کرده بود و هنوز درگیر بالای مقنه ش بود-هی تکونش نده درست بگیرجلوم دیگه
بخاطر خوابیدن چشماش یه کم پف کرده بودسیاهی پخش شده ی زیر چشمش خوش حالت ترش کرده بودلبش به سرخی صبح نبود ولی هنوز سرخ بودخوب بود که عادت نداشت تو خیابون موهای خوشکلشو بریزه توی صورتشبلند شد و ایستاد لبخند زد-مرسیبریم دیگه؟
اینه رو داد دستش و ایستاداخم کرد-میرسونمت خونه
-چرا اخم کردی؟نمیخواد میرم دانشگاهبه کلاس ساعت چهار میرسم
اخمش عمیق تر شد-تو که وقت داری چرا انقدر عجله میکنی واسه رفتن؟
لبخند زد-اخماتو باز کن قربونت برمعجله ندارممیخوام تو زودتر بری برسی خیالم راحت بشهالانم برم خونه مامان غر میزنه که کلاسمو پیچوندم نرفتم
اخماشو باز کرد مسخره بود که با 28 سال سن با قربون و صدقه دلش خوش بشه ولی خب میشد-باشه پاشو بریم میرسونمت دانشگاهیه سرم باید برم پیش حامد
romangram.com | @romangram_com