#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_13
-دیوونه ی دوست داشتنیکی راه میفتی؟تا بری و برسی من میمیرم و زنده میشم
سمتش خم شد و بوسه ی کوتاهی نوک دماغ کوچولوش زد-یه دو ساعت دیگه تو رو میرسونم حرکت میکنم یه سرم قبلش باید برم پیش حامد
-پس بخواب تو جاده خوابت نگیره
دستشو به سمتش باز کرد-بخواب نهبخوابیم درسته!!بیا اینجا ببینم
خودشو عقب کشید-بخوابیم ولی من همینجا راحتم
دستشو کشید-من ناراحتمجان من اذیت نکن دیشبم تو جاده بودمهلاکم
سرشو پایین انداخت خودشم این نزدیکی رو دوست داشت ولی"گور بابای ولی فقط همین دو ساعتها؟ینی فقط همین امروز"سرشو رو دستاش گذاشت-باشه
توی بغل مرد دوست داشتنیش خوابیده بود و دست مردش محکم دورش حلقه شده بودنفس عمیقی کشید و بازدمشو تو سینه ی مردش رها کرداحساسات زنانه ش بیشتر میخواستشاید نوازششاید بوسیدناما همین نزدیکی هم زیاد بود برای هر دوبا بوسه ای که روی موهاش نشست چشماشو بست-ای من به فدای خانوم کوچولوم
دلم "قرص "است وقتی
"مسکنم" تویی
romangram.com | @romangram_com