#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_11
اخم کرده بود -گند بزننفرزاد معلوم نیست چه غلطی میکنه همه رو انداخته به جون همتو بغض میکنی واسه چی؟
-نمیدونم دلم واسه خودم بسوزه یا زندگی مینو
-دلت فقط واسه خودم و خودت بسوزهکاش زودتر با عمو علی حرف زده بودمبس که تو گفتی زوده زوده!
-چه فرقی میکرد به هر حال همه چیز بازم رو هوا بود
-بیا جون من امروز بیخیال شوتو دهنمون زهر نکن امروزوگور بابای فرزاد و مینو
دماغشو بالا کشید و خندید-حواست به باباهاشون هس مهندس؟
لقمه رو دستش داد-نه یادم به حاجی ها نبودبخورخانم اقای مهندس
هر دو روی قالیچه دراز کشیده بودن و به سقف خیره شده بودن-بارون بند نمیاد حوضمو تمیز کنم
از گوشه ی چشم دید دستشو گذاشت زیر سرش و روشو برگردوند سمتش-چقدر این دو سال زود گذشت
romangram.com | @romangram_com