#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_10
-خدافظ
سمتش پا تند کرد -زود در بیار تا سرمانخوردی بده من پالتوتو اویزون کنم
-بد بارونی میاد
-خوبه کهخداروشکر
روی قالیچه نشست -بیا بخوریم تا یخ نکرده
رفت سمت اشپزخونه-دستامو بشورم میاممیگم کی دوباره میای شیراز؟
-اخر هفته دیگه احتمالااومدم یه دوهفته احتمالا میمونم
نشست روبروش لقمه رو از دستش گرفت-مرسیدیشب فکر نمیکردم بیایترسیدم زنگم بزنم بگی نمیرسی بیای دپرس بشم
سرتکون داد-با بدبختی مرخصی جور کردمدعا کن کار اینجا جور شهاگه جور شه با مامان اینا صحبت میکنم دیگه صبرم ته کشیدهمینو و فرزاد هر غلطی میخوان بکننبدبختی پارتی کلفت میخواد فکر نکنم طرف مالی باشهبخور دیگه هی نگاش میکنهلقمه بگیرم؟
بغضشو قورت داد ولی صداش هنور میلرزید-نه خودم میخورمبابا عصبانیهبعد کتک کاری فرزاد و امین اوضاع بدتر شددیشب عمو فرهاد زنگ زد به بابام یه دوساعتی حرف زدننمیدونم چی گفتن بعدش بابا عصبانی تر شدتلافیشم سر مینو دراورد
romangram.com | @romangram_com