#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_7


ولي صدق گفته هاش از لحن زري خانومش كاملا برام يقين شد ...

منم كه خجالت كشيده بودم و از طرفي تعجب زده بودم كه چرا اين يارو سوارم كرده اگر اهلش نبوده اون كه منو ديد كه توي اتوبان بي هدف راه ميرم نمي فهميد علتش رو ؟!

حالا كه سير شده بودم از فرط خجالت نمي تونستم سرم و بالا بيارم ...نشستم تو ماشين و از اون خانوم كه به ظاهر زري خانوم اسمش بود تشكر كردم و خداحافظي...

دو متري دور نشديم كه صداي راننده رو دوباره شنيدم...علارغم چهرش ،صداش به 24 ساله ها مي خورد ...

- حالا كه سير شدي دوباره مي خواي ببرمت همون كاري رو بكنم كه خودت مي خواي ؟!

- چي ي ؟

سكوت كرد

...به شدت خجالت مي كشيدم و گيج و منگ به تصاوير بيرون نگاه مي كردم

چي بگم؟ بگم واسه چي از توي تخت گرم و نرمم پناه آوردم تو دهن گرگها ؟بگم چرا از توي اوج خوشبختي پريدم توي جنگل نمناك و گرسنگي رو طعم روزها و شبام كردم؟

بگم تو دلم چه خبره كه گرسنگي مجبورم كرد براي اولين بار مثه يه هرزه از خودم بدم بياد ؟ ولي واقعا من چه غلطي كرده بودم ؟؟؟؟

تازه به اين جمله مامانم رسيدم كه گاهي در منطق اينكه چرا به هر فقيري و نداري كه مي رسيد كمك مي كرد مي گفت


romangram.com | @romangram_com