#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_43
از زماني كه به سن تكليف رسيد فرستادنش اونور ...
گرچه بابا به اصرار مي خواست به همه بفهمونه داره درس مي خونه اما آريا و درس ؟!
من يكي مي دونستم آريا موسيقي دوست داره و اگر بخواد درس بخونه پزشكي مزشكي رو تعطيله .مي ره سراغ رشته موسيقي اما آقاي دكتر گفتن بابام تمومي نداشت .
نمي دونم اين وسط يه مسئله اي بود كه من ازش سر در نمي آوردم و با وجود تمام كنجكاويام باز هم در زمينه اين سوال به بن بست مي خوردم و اونم نگراني بابا بود زمان برگشت آريا .
آريا جون بابا بود و پدر و پسر عاشق هم بودن
زمان نبودش روزي نبود كه با هم نچتن .
وقتي هم مي اومد بابا از آريا جدا نمي شد بيشتر ثروت بابا از همين الان به نام اريا بود -به وضوح واسه تمام فاميل روشن بود كه بابا آريا رو بيشتر از آنيتسا دوست داره !!!!
كه هميشه وقتي به اين واقعيت فكر مي كردم افسرده مي شدم و توي تنهايي گريه مي كردم...
آريا مرتب در رفت و آمد بود و هر بار نگراني رو زمان برگشتش به ايران تو چهره بابا مي ديدم وقتي در جواب اين سوال مغزم مي هنگيد مي گفتم
بي خيال آني به مغزت فشار نيار فسفرنداشتش مي سوزه !...
اون شب با شازده جديد كلي بحث فلسفي كرديم كه
انسان آزاد است و آزاد ميميرد و...
romangram.com | @romangram_com