#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_42
علارغم اسم دهن پر كنش قدي كوتاه و محقر و با كمي مو در روي سر محترم و چهره اي مظلوم اما مشخص بود تو سرش مغزي فراتر از اين هيكل كوچولو قرار داشت
چون نگاههاش از اونائي بود كه انگار داره روم سي تي اسكن انجام مي ده ...
فلسفي نگام مي كرد قبلا ديده بودمش... بار اول ، تلاشش به گل نشست اما اين بار گويا با نقشه اومده بود..
دهه نگات رو بدزد مگه اومدي شكار كه زوم كردي روم و متفكرانه نشونه گرفتي ؟؟؟؟
اونقدر موقر بود كه منم بايد موقرانه و با پنبه ( به قول مامانم ) سر ببرم
اونم يه سوسول بود از نوع خودش ...
باغمون بزرگ و مجلل بود پر بود از درختاي مجنون- پشت حياط يه گل خونه كامل بود گلي نبود كه من عاشقش باشم و اونجا نباشه – قسمت شمالي باغ يه خونه ويلائي مخصوص ميهمان بود و قسمت جنوبيش يه خونه دنج واسه خودمون وقتي مهمون مخصوص داشتيم ديگه طرف خونه دنجه نمي رفتيم -يه استخر تقريبا بزرگ هم پشت حياط بود - بابا واسه ظهر يه شيشليك حسابي با كمك آقا سعيد( باغبون و سرايدار باغ ) آماده كرده بود ولي من زير نگاههاي اسكن وار شازده جديد اشتهام رو از دست داده بودم ...
در حال خوردن بوديم كه گوشي مامان صداش دراومد داداش محترمم در حال اومدن بود و مامانم از فرط خوشحالي حدودا جيغ كشيد !
اما بابا مثه هميشه چهرش نگران شد...
داداشيم حدودا بيشتر سال رو اونور آب بود
romangram.com | @romangram_com