#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_41
اما جوابم رو نداد و رفت تو ...
تا آخر شب از من اصرار و از مامان پوزخند...
فرداش باخبر شدم نفر دوم تو راهه... قراره آقا از امارات تشريف بيارن من چقد مهم بودم به به...
البته من نبودم كه مهم بود... ثروت و مكنت پدر مهمم كرده بود !!!
صبح زود راهي باغ رويايي خودم شديم
پذيرائي از آقا بايد توي باغ انجام مي شد آخه ايشون خاص بودن
استاد دانشگاه و اين خونه ويلائي دنج ؟!نه نمي شد !
توي ماشين مرتب ذهنم رو دكتر فرشاد ناصري پر كرده بود اينكه واقعا تو دلش چه خبره خوشم ميومد كه اين آقاي قد رو رام كرده بودم اما ...
عصر جناب آقاي استاد دانشگاه پيداشون شد اين استاد كجا و استاد ما كجا؟!
romangram.com | @romangram_com