#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_25


يه سوال مبهم نشست توي ذهنم ...

اصلا حواسم به ابراز محبت آقا نبود و داشتم مساله رو تجزيه تحليل مي كردم و يه لبخند عجيب رو لبام بود

نه فرشاد ؟! جناب آقاي دكتر ؟! باورم نمي شد

اصلا...

با اون همه ادعا و افاده . جواب سلامم رو هم به زور ميده .حالا ؟ بد توهم زدي آني ...

به خودم اومدم ديدم آقاي داماد داره به من و هيكلم نگاه هاي عجيب و غريب مي ندازه ...

- بريم داخل كافيه من جوابت رو دادم

رفتم طرف در كه دستم و گرفت كه سريع دستم و از تو دستش كشوندم بيرون ...

- آي آي من از اين عادتا ندارم... ديگه به من دست نمي زني... اين بار آخرت باشه ...

اخماش رفت تو هم و من هم به شدت باد رفتم توي اتاقم ...


اون شب شام رو خورديم و به خير و خوشي گذشت ... اما تمام مدت اخماي جناب داماد بد تو هم گره خورده بود ...

romangram.com | @romangram_com