#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_2

چند قدم كه از كلبه دور شدم پاهام نرماي آب رودخونه رو احساس كرد ...واي عجب آب سردي ...جون مي داد واسه آب تني توي هواي داغ...
نشستم كمي آب به صورتم زدم چهره خودم و توي آب رودخونه تماشا كردم دستم و نوك بيني عكسم و گذاشتم...

- هنوز چهار روزه چته؟! تو كه قوي بودي محكم باش ...

لبخندي محكم زدم... خم شدم يه دهن پر، آب نوش جون كردم به به عجب آبي بود...

ضعف و تو دلم احساس مي كردم ...تصور يه ديس پر پولو ، يه بشقاب خورشت فسنجون يا نه مرغ سوخاري ميگو زرشك پولو و ...

همينطور كه انواع غذاها رو از ذهنم مي گذروندم يهو يه ماهي توي آب ديدم ...واي از فرط خوشحالي جيغ كشيدم و سعي كردم بگيرمش كه با سر ، سر خودم و ماهي بيچاره از ترس فرار كرد وتوفيق هضم شدن توي معده من رو از دست داد!


هم خندم گرفته بود از دست و پا چلفتيم و هم گرسنگي آزارم مي داد...

صداي جيغ اومد سرم و برگردوندم ديدم داره پرواز مي كنه انگاري طفلي خداحافظي كرد ...دوباره تنها بودم...

ديگه همون يه مقدار رمقي هم كه داشتم پريده بود... اگر گرسنگيم رفع ميشد بيشتر مي تونستم نگرانشون كنم اما...
يهو يه فكر شيطاني مثه باد از سرم گذشت...

نه شدني نيست ...اونم من يه آدم ترسو ...

ولي چاره اي نبود به ريسكش مي ارزيد ... بايد اين گرسنگي تموم ميشد اگر حتي با يكي از آشناها تماس مي گرفتم پدرم دخلم رو مي اورد... پاي آبروش درميون بود تنها راه همين راهه . از دزدي كه بهتره ...


romangram.com | @romangram_com