#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_19
- امشب اوليش مياد... برو آماده شو مثله اسباي سركش هم رم نكن لطفا ...فايده نداره
با قاطعيت اينو گفت و پاشد رفت توي اتاقش ...منم مات و مبهوت به مامانم خيره شدم ...اشك تو چشام جمع شد ...
- اين چه وضعشه مامان ، مگه زوره نمي خوام چطوري بگم نمي خوام... ازم خسته شدين ...نكنه بچتون نيستم دوسم ندارين ...؟!
ديگه داشتم داد مي كشيدم و گريه مي كردم ...دست خودم نبود حرف زور بود ...زندگي من داشت با يه گره كور توي بدبختي گره مي خورد... اونم با دست بابا و ماماني كه خيال مي كردم از جونشون بيشتر دوسم دارن ...مامان پا به پاي من گريه مي كرد و شونه هام رو مي ماليد ...
- عزيزكم مگه مي خواي بري توي جهنم؟! ...باهاشون حرف بزن باهاشون برو تفريح تا خوب بشناسيشون ...شايد از يكيشون خوشت اومد... به خدا پسراي بدي نيستن بابات هم صلاحت رو مي خواد چون دوست داره... به شدت نگرانته بهش حق بده ...
رفتم تو اتاقم تا شب وقت زيادي نبود... با اينكه دل خوشي از مهموني امشب نداشتم ولي بايد خودم رو حاضر مي كردم نمي خواستم كم داشته باشم ...رفتم يه دوش گرفتم
به به عجب حالي داشت...
دوش گرفتن يكي از كارائي بود كه جون مي داد بهم ... حال و هوام رو كلا عوض مي كرد به قول مامانم آتيش لجبازيام خاموش مي شد زير دوش آب ...
نيم ساعت مونده بود به اومدن جناب داماد ...
هه به همين خيال باشه.
جلوي آينه يه نگاه به خودم انداختم يه شلوار جين سفيد و سارافان مشكي كه توش رده هاي حلالي آبي نفتي بود . با يه يقه شل كه از زيرش بلوز جذب سفيدم به چشم مي خورد... ادكلن هميشگيم رو زدم و منتظر عينهو اين عروساي پژمرده جلوي آينه نشستم ...
حيف تو نيست كه يه سوسول تازه به دوران رسيده بگه هلو بپر تو گلو ...؟!
romangram.com | @romangram_com