#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_13
ياد اين چهار شب افتادم كه توي اون جاي خيس و نمناك تو جنگل از ترس ، صداي همهمه برگها رو صداي گرگ مي شنيدم و تنها همدمم جغد روي درخت بود ...
اون جاي دنج رو سه سال پيش پيدا كردم ...زماني كه هنوز معصوميت و سادگي توي قبلم موج مي زد و با خونواده مرتب واسه تفريح به اونجا مي رفتيم ...
دلم واسه جيغ تنگ شد يه پوزندي تحويل خودم دادم ...
دختره ديوونه تخت و حال كن...
خودم و پرت كردم رو تختم ... نرماش مسخم كرد تا اومدم اتفاقات اين چهار شب كذائي رو مرور كنم خوابم برد ...
چشام هنوز گرم نشده بود كه صداي در اتاقم رو شنيدم
اونقدر خوابم ميومد كه حتي سعي نكردم بگم بله... كه اينبار صداي يه مشت پشت در رو شنيدم ... بدو در رو بازكردم
ديدم پدرمه... تا چهرش رو ديدم اومدم بگم سلام كه يه مشت جانانه نثار صورتم شد...
چشام خيس اشك شد مات و مبهوت نگاش مي كردم كه از جلو چشام دور شد ...
romangram.com | @romangram_com