#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_123
آريا چشاش رو باز كرد... ديد سرش روي پاي بيتاست ... چون اون لحظه بيتا به من نگاه مي كرد متوجه نشد ... داداش دلغك من دوباره چشاش رو بست ...
بيتا همينطوري داد مي كشيد كه بهش اشاره كردم حالش خوبه ...
ساكت شد ...
آريا يواش چشاش رو بازكرد اخماي بيتا كه بانداژ رو هم چروك كرده بود رو ديد و يه آخي گفت و از جاش تكون نخورد ...
بيتا بي اختيار خنديد ...
پاش رو از زير سر آريا محكم كشيد و چون آريا حواسش نبود
سر داداشي دوباره محكم خورد به پايه تخت ... و دوباره آخش هوا شد !!!
صداي خنده بيتا بلند شد
حالا هر سه مي خنديديم ...
يه چند ثانيه اي كه گذشت ...
خنده بيتا با گريه قاطي شد و وسط خنده هاش اشك مي ريخت ... من و آريا هم گريمون گرفت ...
romangram.com | @romangram_com