#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_122


مامان با ديدن آريا از جاش پريد ... با اين كارش بيتا هم متوجه ما شد و آريا و بيتا چش تو چش شدن ...

بيتا به سرعت پتو رو كشيد رو صورتش

- آريا برو بيرون ...

حاج خانوم و مامان از اتاق خارج شدن ...

آريا رفت سمت بيتا دستاش رو گذاشت روي دستاي بيتا ...

بيتا آريا رو با آرنجش به شدت هل داد عقب كه آريا افتاد و سرش خورد به لبه تخت و با آخي كه كشيد بيتا پتو رو انداخت از روي تخت پريد پايين سمت آريا ...

- چيزيت شد ؟

تا چشش به خون كمي كه رو سر آريا مشخص بود افتاد چشاش پر اشك شد ...

- آريا ؟!

داد كشيد
- مامان ؟ آني دكتر رو خبر كن ...

دستاش و بدنش به شدت مي لرزيد ...

romangram.com | @romangram_com