#هر_دو_باختیم__پارت_94
با پرروی گفتم: من می دونستم مهناز بهت اویزون می شه و می ره رو اعصابت.. منم همینو می خواستم.
با حرص بیشتری گفت: اخه لعنتی من چه هیزم تری به تو فروختم که از همون اول با من لج بودی؟
- از ادمایی مثل تو متنفرم.. فقط همین..
- بهت پیشنهاد می کنم خودتو به یه روان پزشک نشون بدی.. چون ادمایی مثل من هیچ مشکلی ندارن.
همه دخترا آرزوشونه منو داشته باشن اون وقت تو..
پریدم وسط حرفش: همون دخترای هر جایی که برات دم تکون می دن لایقت هستن.
چشماش از خشم رنگ خون گرفت. ترسناک بود ترسناک تر شد! یه دفعه ای دستامو با یه حرکت برد پشتم و خودشو بهم چسبوند. این طوری دیگه راهی برای حرکت نداشتم. از فشاری که روی دستام بود چهرم در هم رفته بود.
لباش دم گوشم قرار گرفت و صداش زمزمه وار توی گوشم پیچید: ترنم درسی بهت می دم که تا عمر داری فراموش نکنی.
گوشمو گاز گرفت محکم نبود ولی حرصم گرفته بود. سرم و به سمت دیگه برگردوندم... شروع کردم به تقلا کردن.
تک خنده ای زد و گفت: خوبه.. همین طور چموشی کن.. لذت می برم زیر دستم دست و پا بزنی برای خلاص شدن.
- رادین تمومش کن.
چندتا بوسه روی گردنم زد. بوسه هاش مرطوب بود. واقعا حالمو بد کرده بود با لحن چندش و ترسناکی گفت: تازه شروع شده ترنم.
romangram.com | @romangram_com