#هر_دو_باختیم__پارت_89

- اگه منظورت حیاست باید بگم همچین چیزی در وجود مهناز نیست.

اون داشت جلوی یه مرد منو می بوسید. تازه دوستم هم که اومد دست از کار نکشید.

- ولی غرور چی؟

پوزخندی زد و گفت: غرور اون وقتی به اوج می رسه که هر چی می خواد به دست بیاره.. منم الان جزء یکی از اون موارد خواستنیش هستم.

خوبه لااقل نمی دونست اونجا خونۀ دوستمه وگرنه برای این که از دست دوستم هم راحت باشه ممکن بود بلایی سر اون بیاره!

سرمو انداختم پایین و گفتم: من واقعا نمی دونم باید چطور عذرخواهی کنم... حالا اتفاقی که برای دوستتون نیافتاد؟

- اون خونه رو برای این گرفته بود که برنگرده خونۀ خودشون. اخه پدرش دوباره ازدواج کرده و اون اصلا دوست نداره با نامادریش زیر یه سقف زندگی کنه ولی به خاطر دیشب مجبوره برگرده خونشون.

با صدای اروم تر پرسیدم: و برای شما چطور؟

- اگه بخوایم اون عذابی که با بوسه های مهناز بهم تحمیل شد رو نادیده بگیرم... باید بگم با نا امن بودن اون خونه منم اواره شدم.

دوستم... خیلی اصرار کرد برم خونشون ولی من قبول نکردم. اصلا دلم نمیخواست دوباره تو دردسر بیافته.

" وای خدای من.. سر یه لج و لج بازیه احمقانه چه اتفاقا که نیافتاد!!

" باید یه جوری جبرانش کنم!

" ولی اخه چجوری؟!

romangram.com | @romangram_com