#هر_دو_باختیم__پارت_85

" واااا... دیگه برای چی داره گوشیشو بهم می ده؟؟!

دستمو اوردم بالا. گوشی رو گذاشت کف دستم.

- پخش رو بزن که اجرا بشه.

نمی دونستم چی قراره تو گوشیش ببینم. نمی خواستم با مخالفتم بیشتر عصبانی بشه برای همین بدون حرف صفحۀ اسکرین گوشیش رو لمس کردم و فیلم پخش شد.

از چیزی که داشتم تو گوشی می دم تا بنا گوش سرخ شدم. از درون داغ کردم. به خودم فش می دادم.. چون مقصر به وجود اومدن همچین صحنه ای من بودم.

تابش به یه صندلی بسته شده بود. مهناز روی پاش نشسته بود و اونو با ولع می بوسید. چشمامو بستم و سرمو انداختم پایین.

تابش- چیه طاقت دیدن نداری؟! چرا؟! خودت باعثش شدی... ( با فریاد ) مگه همینو نمی خواستی؟

" نه من اینو نمی خواستم... اخه چطوری بهش بگم اینو نمی خواستم تا اروم بشه!

گوشیشو از دستم کشید.

دو دستش رو دو طرف تکیه داد و با خشم گفت: دیشب به محض این که وارد خونه شدم بی هوشم کردن. وقتی هم به هوش اومدم به صندلی بسته شده بودم.

تابش- می دونی اگه یکم دیرتر دوستم رسیده بود چه اتفاقی می افتاد؟؟

اون دختر کثافت هرزه می خواست از راه ارتباط منو برای خودش کنه.

به کمک دوستم گوشی رو ازشون گرفتیم... ولی اگه اون نبود...

romangram.com | @romangram_com