#هر_دو_باختیم__پارت_80
وارد شد.. تنها نبود... خالقی هم باهاش بود!!!
" اینجا چه خبره.. اینا برای چی با هم این جا اومدن؟!
تابش- سلام عرض شد خانم مهندس!
" انقدر هول شدم سلامم نکردم!
- ببخشید سلام!
تابش- چیزی شده؟ به نظر میاد ترسیدین؟!
" پس متوجه اضطرابم شده بود.. !!
- نه... چیزی نیست!
نگاهم روی خالقی چرخید.. مثل این که خود تابش فهمید تو ذهنم دارم دنبال علت حضور خالقی می گردم. قبل از این که من چیزی بپرسم خودش به حرف اومد.
تابش- من از اقای خالقی خواستم تشریف بیارن در مورد طرح درخواستیشون یه صحبتی باهامون داشته باشن.
خیلی دلم میخواست مثل روزای قبل با غرور جلوش می ایستادمو می گفتم شما خیلی بی جا کردی بدون هماهنگی با من این کارو کردی ولی دهنم به بلبل زبونی باز نمی شد.
- اما... اما اخه چرا الان؟ الان که بچه ها میخوان برن!
romangram.com | @romangram_com