#هر_دو_باختیم__پارت_150
تابش- چطور؟ مگه تو رادینو دوست نداری؟
" من؟؟ من رادینو دوست داشته باشم؟ عمرا!
نمی تونستم نه بیارم... به جاش گفتم: اقای تابش بحث سر دوست داشتن یا دوست نداشتن نیست. من باید با خانوادم مشورت کنم.
تابش- ولی شما از هفته پیش وقت داشتید در این مورد با خانوادتون مشورت کنین! مگه نکردین؟!
پدرم بالاخره به حرف اومد.
پدرم- والا اقای تابش ما هر وقت خواستیم با ترنم در این مورد صحبت کنیم یه جوری مارو پیچوند.. فکر کنم روش نمی شد حرف دلشو بزنه!
" بابا جان شما همون ساکت باشی بهتره... خراب تر شد اوضاع که بهتر نشد!
تابش- اما بالاخره باید خجالتو بذاره کنار و حقیقت دلشو فاش کنه!
پدرم- بله حق با شماست! ترنم جان بابا.. همه منتظر جواب شمان!
یکم دلم گرفت... یعنی انقدر از دست من خسته شدن که انتظار دارن من تو همین جلسه اول جوابو بدم؟!
سعی کردم دلخوریمو پنهانگنم و گفتم: اگه به من اجازه بدین می خوام با خانوادم حرف بزنم.
تابش- خب چرا همین الان با هم حرف نمی زنین؟
romangram.com | @romangram_com