#هر_دو_باختیم__پارت_147
زهره جون- خب اقایون هر چقدر از اقتصاد بحث کردید بسه.. عروس خانمو اوردم.. بریم سراغ اصل مطلب.
تابش- اصل مطلب که قبلا حل و فصل شده... باید بریم سراغ تثبیت اصل مطلب.
پدرم- تا منظور شما از تثبیت چی باشه؟
تابش- مهریه و زمان نامزدی و عروسی...
" این چی می گه؟؟؟!!!!
ناخوداگاه از زبون پرید: نه.. چرا انقدر زود؟
همه سرا سمت من برگشت.
" خاک تو سرم.. بازم خراب کاری کردم!
زهره جون- چرا چی شده دخترم؟
رادین- من فکر کنم منظور ترنم خانم اینه که یکم وقت می خواد!
زهره جون رو به مامان و بابای من گفت: اگه اجازه بدین این دوتا جوون برم با هم صحبت کنن تا اول تکلیفشون رو با خودشون روشن کنن!
پدرم- خواهش می کنم.. ایرادی نداره.. ترنم جان با رادین خان برین تو اتاقت با هم صحبت کنین.
اتاق من خیلی از سالن دور نبود ولی طوری هم نبود که افراد سالن رو اتاق دید داشته باشن. به هر حال چاره ای نبود.. رو حرف بابام نمی تونستم حرف بزنم. از جا بلند شدم.. رادین هم همزمان با من بلند شد و دنبال من راه افتاد. به محض این که پامو تو درگاهی اتاق گذاشتم هولم داد تو و درو بست. انتظار همچین کاری داشتم. تمام جسارتمو جمع کردم. نباید جلوش کم بیارم.
romangram.com | @romangram_com