#هر_دو_باختیم__پارت_145

دستای مامانم روی شونم قرار گرفت: حالا خودتو ناراحت نکن. نمی شه که نیای... یکم این جا بمون اروم که شدی بیا. من خودم برای رادین چایی می برم.

با ناراحتی سرمو تکون داد. مامانم چایی ریخت و رفت بیرون.. دوباره من و ترانه با هم تنها شدیم.

ترانه- خیلی فیلمی به خدا!!

با شیطنت چند بار ابرو انداختم بالا و گفتم: ما اینیم دیگه... تو یاد بگیر!

- من می رم بیرون.. شما هم هر وقت ناراحتیتون رفع شد تشریف بیارین.

- باشه تو برو تا من ببینم کی اروم می شم که بیام.

یکی از صندلی های میز غذا خوری رو بیرون کشیدم و نشستم.

" چقدر قیافه رادین خنده دار شده بود... همون طور که من داشتم خودمو کنترل می کردم نخندم اونم داشت خودشو کنترل می کرد که نزنه لهم کنه... ولی این وسط یه چیزی برام نا مفهوم بود!! چرا تابش به جای این که عصبانی بشه داشت می خندید؟؟

- اجازه هست؟

با صدای مامان رادین مثل برق از جام پریدم.

لبخندی زد و گفت: راحت باش عزیزم... راستی.. من زهره ام. می تونی منو به اسم خودم صدا بزنی.

صندلی رو به رو صندلی منو کشید بیرون و نشست.

- بشین.. چرا هنوز ایستادی؟

romangram.com | @romangram_com