#هر_دو_باختیم__پارت_144
در همین لحظه نگاهم به تابش افتاد. چشماش می خندید!! ولی رو لبش خبری نبود... اینم ادم عجیبیه ها.
یکی دو بار دیگه عذر خواهی کردم و رفتم تو اشپزخونه. پشت سر من ترانه هم اومد.
ترانه- دیوونه این چه کاری بود که کردی؟
شونه ای بالا انداختم و گفتم: عزیزم اتفاق بود... حالا می گی چی کار کنم؟ من که عذرخواهی کردم!
- اره جون خودت... خر خودتی.
- دختر چرا حواستو جمع نمی کنی؟
من و ترانه هر دو به سمت مامان برگشتیم. جلو مامان دیگه نمی شد مسخره بازی در بیارم.
کمی قیافۀ خجالت زده به خودم گرفتم و گفتم: مامان خیلی بد شد ابروم رفت!
مامانم با تأسف سری تکون داد و گفت: هر کی ندونه فکر میکنه اولین بارت بود سینی دستت گرفتی!
صورتمو با دستم پنهون کردم و گفتم: من دیگه پامو تو سالن نمی ذارم.. روم نمی شه.
romangram.com | @romangram_com