#هر_دو_باختیم__پارت_136


صدامو اوردم پایین و گفتم: خدایی راست می گی ترانه... سر کارم که نذاشتی؟

- نخیر سر کار نیستی خانم.

- حالا بابا بهش چی گفته؟ بهش گفته من دختر بهت نمی دم درسته؟

سرشو بالا انداخت و گفت: نه اتفاقا.. بابا گفته من باید با خانمم حرف بزنم. رادین گفته خب نظر خودتون چیه؟ گفته من نظر خودم مثبته.

- مثل شیربرنج وا رفتم گفتم: به همین راحتی؟!

- به همین راحتی هم که نه... رادین کلی روضه خونده واسه بابا! گفته من مطمئنم دخترتون هم نسبت به من بی احساس نیست.. منم چون مرد هستم خودمو موظف دونستم پا پیش بذارم.

- ترانه مامان اینا که مزخرافات اینو باور نکردن؟

اهی کشید و همزمان سرشو تکون داد و گفت: چرا متأستفانه!

- چی؟ اما اخه چرا همچین فکری کردن؟؟ چطور تونستن حرفاشو باور کنن!

- مامان امروز می گفت از وقتی این پسره وارد شرکت شده هر شب ترنم حرفشو تو خونه می زنه.. خب پس حتما خبریه دیگه!

- تو چی گفتی؟ نگفتی مامان جان از این خبرا نیست!

- باید می گفتم؟!


romangram.com | @romangram_com