#هر_دو_باختیم__پارت_123
ترانه- خب مشکوکین دیگه! از بعد از ظهر تا حالا موی دماغت شدیم که بابا با کی رفته بیرون.. نم پس ندادی!
مادرم- گفتم یکی از دوستاش دیگه!
ترانه رو از مامان گرفت و دوباره رو به بابا کردم و گفت: بابا جون من راستشو بگو.. نکنه خواستگاره؟
پدرم- ای بابا چرا جون خودتو قسم می دی اخه؟
ترانه- اخه با زبون خوش حرف نمی زنین.. باید به زور ازتون حرف کشید.
پدرم- انقدر هول نزن دختر.. اگه خدا بخواد تو همین هفته می بینیشون!
من و ترانه همزمان نگاهی به هم انداختیم.
مامان با تعجب گفت: یعنی چی؟ مگه چی گفت؟
بابا نگاه معنی داری به مامان انداخت که دیگه مامان حرفی نزد و در سکوت تکیه داد.
ترانه- اِاا.. به سلامتی پس قرارو برای این هفته گذاتشین؟
حالا کی هست بابا؟؟ همون دوستتونه که گفتین دنبال زن می گرده؟
بابا خنده ای کرد و گفت: نه... به اون گفتم بیا دختر منو بگیر گفت مگه عقلم کم شده!
ترانه معترضانه گفت: بابا خیلی بدجنسین.
romangram.com | @romangram_com