#هر_دو_باختیم__پارت_121
- اِااا.. خب تو این طوری می گی ادمو می ترسونی!
- وقتی داری پا رو دم یه سری بچه پول دار می ذاری باید فکر اینجاهاشم بکنی!
- ترانه می شه به جای این که منو سرزنش کنی یه راه حل بدی که زودتر از دست این خانواده راحت بشم.
- اخه چی بگم؟ می ترسم بگم بیرونش کن رادین یه جور دیگه داغ کنه بخواد حالتو بگیره!
صدای زنگ در هر دومون رو از ادامۀ صحبت بازداشت.
مامانم سرشو از اشپزخونه کرد بیرون و گفت: بچه ها باباتونه درو باز کنین.
ترانه- مامانم اگه نمی گفتی ما همین طوری دست به سینه منتظر می شستیم!
مادرم- باز تو بلبل زبونی کردی؟ برو درو باز کن بابات معطله!
ترانه درو باز کرد. رفت در ورودی اپارتمانو باز کنه که دستشو گرفتم و نگهش داشتم.
- یادت باشه قول دادی امشب از زیر زبون باباحرف بکشیا!
- من قول ندادم.
دستشو بیرون کشید و رفت درو باز کرد.
سر میز شام سکوت برپا بود.. اخه هر شب معمولا بابا سر بحثو باز می کرد که اونم امشب خیلی ساکت بود.. به نظر میومد یه موضوع مهم ذهنشو مشغول کرده.. چند باری به ترانه نگاه کردم که بهش اشاره کنم یه جوری سر صحبتو باز کنه ولی بیخیال مشغول غذا خوردنش بود.
romangram.com | @romangram_com