#هر_دو_باختیم__پارت_115

مامانم با اخم کمرنگی گفت: از کی تا حالا امار باباتو می گیری؟

- واااا... مامان امار چیه؟! فقط یه سؤال پرسیدم!

بالاخره بعد از این که کلی چشم و ابرو اومد زیر لبی گفت: با یکی از دوستاش قرار داشت.

رفتم یه پر کاهو کندم و گفتم: حالا چرا بیرون؟ بابا که عادت نداشت با دوستاش بیرون قرار بذاره!

مامانم با لحن شاکی گفت: وای ترنم صد بار بهت گفتم وقتی از بیرون میای قبل از این که دستتو بشوری دست به چیزی نزن.

- مامان جان فقط یه برگ کاهو کندما!!

- اصلا برو بیرون بذار به کارم برسم.

با هدایت دستای مامانم از اشپزخونه بیرون اومدم.

" مامانم مشکوک بودا!!

" برای چی نگفت بابا با کی رفته بیرون؟

" یه جورایی منو پیچوند!!

تو اتاق ترانه سرک کشیدم. هنوز نیامده بود خونه. شاید اون یه چیزی بدونه.

نشسته بودم پای تلویزون... البته اصلا حواسم به تلویزون نبود. اتفاقات مختلف امروز ذهنمو مشغول کرده بود.

romangram.com | @romangram_com