#هر_دو_باختیم__پارت_111

حتی با این حرفشم هیچ واکنشی نشون ندادم.

رادین با صدای بلند تری گفت: کاری ندارم مهمون کی هستی... جایی که من هستم پاتو نذار.

یه آن خواستم برگردم بگم اینجا شرکت منه.. تو کی هستی که تصمیم بگیری کی اینجا پا بذاره کی نذاره ولی ترجیح دادم سکوت کنم... شنیدن جنجال اینا برام جالب تر بود!

مهناز- رادین اینجا مال تو نیست که به من دستور می دی.. گفتم که اومدم با ترنم..

رادین با فریادی که کشید حرفشو قطع کرد

رادین- برو بیرون مهناز!

از داد رادین منم جا خوردم ولی خونسردیمو حفظ کردم و از جام تکون نخورم.

مهناز- ترنم تو چیزی نمی خوای بگی؟

بغض توی صداش توجهم رو جلب کردم.. به طرفش برگشتم.

بغضشو نا دیده گرفتم و گفتم: عزیزم ترجیح می دم در مسائل خانوادگی دخالت نکنم.

دوباره رومو به پنجره کردم. لبخندی کجی روی لبم نشسته بود. به محض این که صدای بسته شدن در اتاقو شنیدم زدم زیرخنده با صدایی که از اتاق بیرون نره گفتم: ایول به خودم.. دارم براتون.. منو دست گرفتین.. هیچ کس رو دست من نیست.

- هست... من هستم.

با تعجب به برگشتم. فکر کردم رادینم از اتاق رفته بیرون!

romangram.com | @romangram_com