#هر_دو_باختیم__پارت_110
- منم بیرون کنم می ره سراغ یه شرکت دیگه.. یه مهندس تازه کارم نیست که کار براش پیدا نشه.. دم هر شرکتی بره با سر قبولش می کنن.
- ولی مشکل فقط همین جاس. اگه از این جا بیاد بیرون عمو دیگه نمی ذاره تو شرکتی مشغول بشه.
می دونی که عموی من نفوذ زیادی بین شرکتای مهندسی داره. هیچ کدومشون نمی تونن رو حرف عموم حرف بزنن... فکر نمی کردم تو بخوای مقاومتی بکنی!!
- چرا همچین فکری کردی عزیزم؟
- خب برای این که تو اون روز گفتی می خوای کمک کنی رادین زودتر برگرده سر خونه و زندگیش.
خونسرد نگاهمو ازش گرفتم و رفتم دم پنجره.
- اگه امروز پیش عموت بودی دلیل اصلی کارم رو هم ازش می پرسیدی خب!
با حرص گفت: یعنی چی؟!! دلیل اصلی دیگه چیه؟
قبل از این که جوابی بدم در اتاقم همین طوری باز شد. ندید هم حدس می زدم تابشه.. فقط اون شعور در زدن نداره. بی تفاوت رو به پنجره موندم.
حدسم درست بود. صدای پر از حرص و خشم رادین به گوش رسید.
رادین- باز این جا چی می خوای؟ زود برو بیرون مهناز.
مهناز- من اومدم پیش ترنم جون.. به تو چی کار دارم؟
romangram.com | @romangram_com