#هر_دو_باختیم__پارت_103

روی یکی از مبلا نشستم. اونم رو به روی من نشست.

- من صبح باهاتون تماس گرفتم. من محمود تابش هستم.

" فکر می کنه اگه نمی گفت خودم نمی تونستم تشخیص بدم!

خیلی سرد و خشک گفتم: خوشبختم.. حالا امرتون رو بفرمایین!

احساس کردم جا خورد. احتمالا انتظار نداشت اینطوری باهاش برخورد کنم.

اخم کمرنگی به پیشونیش نشوند و گفت: من از شما خواستم بیاید اینجا تا ازتون بخوام پسرم رو اخراج کنین!

چشمام گرد شد.

- بله؟!!

خونسرد حرفشو تکرار کرد.

- پسر منو اخراج کنید خانم بهروش!

با این که از حرفش جا خورده بودم کمی ابروهامو در هم کشیدمو گفتم: اقای تابش از کی تا حالا من استخدام و اخراج کارمندانم رو به عهده شما گذاشتم خودم خبر ندارم؟

گرۀ ابروهاش با گشاد شدن چشماش باز شد. قطعا انتظار نداشت انقدر صریح بزنم تو پرش. سعی کرد خودشو جمع و جور کنه.

دوباره اخماشو کشید در هم و گفت: خانم مهندس من به روش های دیگه هم می تونم این درخواستمو عملی کنم.. ولی دلم نمی خواست توی این دعوای خانوادگی شما هم ضرر ببینید.

romangram.com | @romangram_com