#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_9

ترسیده زل زدم بهش

یعنی امکان داره فهمیده باشه من دخترم؟

نه ... من 10 سال همین وضع بودم هیچکس شک نکرد

ماهان از روی تخت بلند شد به سمت حموم رفت

_بیا دنبالم لباستم بکن اگه نمیخوای لباسای خوشکلت خیس بشه

پوزخندی زد

چون فک نکنم لباسای من اندازت بشه

بدون توجه به من وارد حموم شد

ترسیده وسط اتاق ایستاده بودم

نه راه پس داشتم نه راه پیش

صدای عربده ماهان از داخل حموم بلند شد_هی کوچولو سریع بیا کارت انجام بده

بسم ا... گفتم

با قدم های لرزون به سمت حموم رفتم

ماهان روی تختی به شکم دراز کشیده بود

نگاهی به من انداخت_پس منتظر چی هستی بیا ماساژ بده

به سمتش رفتم

ماهان_لباسات دربیار

با تته پته_نه نه من همینجوری راحتم...

پوزخند صدا داری زد_چیه نکنه میترسی بخورمت؟؟

..

نترس من هم*جنس*باز نیستم

بعد راحت دراز کشید

و حرفش ادمه داد_انقد دختر خوشکل دور و برم هست که نگاهی به پسرای استخونی مث تو نکنم

romangram.com | @romangram_com