#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_10


ترجیح میدادم هیچی نگم سریع کارم بکنم تا ازین وضع راحت بشم

خدا لعنتت کنه ماهان

اگ دوچرخم برنمیداشت الان درین وضع گیر نمیکردم

با دستای لرزون اروم شونهاش رو ماساژ میدادم

با برخورد دستم به بدن لختش

دلم زیر و رو میشد

تاحالا با هیچ پسری تماس بدنی نداشتم

این باعث شده بود از شدت استرس روی حرکاتم کنترل نداشته باشم

صدای عصبانی ماهان بلند شد_مگه داری بچه ناز میکنی؟؟

تو که زورت از دخترا کمتره..به چیت مینازی پسر؟؟

بدون حرف

حرکاتم سریع تر کردم و محکم ماساژش میدادم

ضربان قلبم تند شده بود

هر آن ممکن بود از سینم بیرون بزن

توی حرکت ناگهانی ماهان از روی تخت بلند شد و من رو

روی تخت خوابوند

ترسیده بهش نگاه کردم

روم خیمه زد با شیطنت گفت

_نه اینجوری نمیشه ..

برو لباسم از توی کمد بیرون بکش و اتو کن

نخواستم ماساژ بدی

با خوشحالی سریع از زیر دستش فرار کردم به سمت بیرون از حموم دویدم که صداش اومد_بهتره اون کارتو بخوبی انجام بدی وگرنه..


romangram.com | @romangram_com